این شعر زیبا از جناب آقای "محمد حسن لقمانی بهابادی" متخلص به «سیمرغ» می باشد :
بــیا فــصــل بــهاره میرزا کوچک دل مــــن بـــیقـراره میرزا کوچک
بــنازم اسب و خورجین و تفنگت کــه دائـم در شـکاره میرزا کوچک
تــمام کوه و جنگل خانهی توست کــه پـایت اســتواره میرزا کوچک
تو بـا حق بودی و حق یاور توست بــه غیر حــق چکاره میرزا کوچک
تــو کــردی تــکیه بر عهد خـداوند کــه عـهدش پایداره میرزا کوچک
پـــیمبر تــکـیه بــر حـنّانه مــیداد تـــو تکیهگات چناره میرزا کوچک
چـرا دشـمن حریص کشتن توست مــگر دشـمن تتاره میرزا کوچک
هــر آنکس با تــو دشمن بود دیدیم ســرش بـالای داره میرزا کوچک
صــدایت دلــنشین و دلــنوازه دو چشمت چشمهساره میرزا کوچک
خـودت گـل عارضت گل کاکلت گل وجــــــــودت لالهزاره میرزا کوچک
از آن روزی کــه کــشتند کوچک ما جهان جــون شام تاره میرزا کوچک
ببین «سیمرغ» میگرید به خاکت دو چشمش اشکباره میرزا کوچک